آنچه گذشت
خوب از بس دیر به دیر میام و مینویسم تقریبا میشه گفت مطالب از دستم میپره تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده از ابان تا الان بابا یه مسافرت رفت اکراین بعدم ترکیه و یه مدت نبود و ما تنها بودیم و هی میرفتیم اینور و اونور که یه روزشم رفتیم خونه خاله یاسمن مامان رادین که متاسفانه من دوربین نداشتم عکس از اونروز ندارم خیلی ممنون یاسمن جان خیلی خوش گذشت بعدم که بابا اومد و ما رو با سوغاتی های خوشگلش غافلگیر و البته خوشحال کرد دستش درد نکنه نبودنش جبران شد بعد از اون یه بار رفتیم خونه خاله آزاده کرج با سرعت هزار رفتیم و با سرعت مورچه برگشتیم خاله نیر از ارومیه اومده بود و توام حسابی اذیتش کردی و برگشتنی انقدر تو بغلش گریه کردی که بالا اوردی بیچاره از ترس تو رفت عقب نشست پیش هدیس و سیما جون با 2 تا بچه چطوری جا شدن از کرج تا تهران خدا میدونه از همین جا از خاله نیر معذرت خواهی میکنم و از خاله ازاده تشکر فراوان فرداش رفتیم خونه خاله مریم مامان هانا جونم پیتزا خورون ای خوشمزه بود ای خوشمزه بود و چسبید و خوش گذشت که خدا میدونه مرسی خاله مریم جون برگشتنی رفتیم شهر بازی و شما انقدر بازی کردید که بیهوش شدید از خستگی خلاصه دوباره فرداش رفتیم خونه شیما جون مامان رهام که چقدر تدارک دیده بود و زحمت کشیده بود خدا میدونه شما هم همه بچه ها رو میزدی و قلدری میکردی و خیلی اذیت کردی این اولین جلسه قرعه کشی مامانای کلوپ بود که قرعه به نام ما نیوفتاد شیما جان مرسی خیلی زحمت دادیم که هیچ بیسکویتای خوشگلت هم با خودمون اوردیم واسه مهمونی یلدا یعنی 3 روز پشت سر هم رفتیم مهمونی خیلی خوش گذشت بعد از اون مریض شدی شدید یعنی شدیدا 1 هفته اسهال استفراغ و 1 هفته هم سرماخوردگی شدید و خیلی اذیت شدی و اذیت کردی خدا رو شکر که خوب شدی دیگه
بعد هم رفتیم تولد مه سما خاله زهرا که اریامهر هم اومد و خیلی شیطونی کرد وروجک تولد مه سما هم خوش گذشت دست خاله درد نکنه خیلی زحمت کشیده بود یعنی تولد رفتیما از ابان به بعد هنوز 2 تا هم تو راه داریم خیلی خوش میگذره این تولد بازی ها .....
حالا چند تا عکس بزارم که خستگیمون در بره ....
این عکس نذری خورون تو ایام ماه محرمه که داری تو ماشین 2 لپی میخوری
اینم یه روز که با دایی علیرضا تو خونه ورزش میکردی
اینم وقتی انقدر کارتون دیدی که خوابت برده بود
این یه روز دیگه اس
خونه شیما جون
اینم تولد مه سما جان
اینجا هم خواب زمان مریضی
خلاصه که یه روزم بردمت مهذ انقدر گریه کردی و غش کردی که پشیمون شدیم و برگشتیم خونه ....
این اخرین عکس هم بدون شرحه
صحبت میکنی ولی خیلی واضح نه بیشترشو من باید ترجمه کنم ولی با این حال خیلی شیرینه بیشتر روز و با آریامهر سرگرمی و با هم بازی میکنید و خیلی به هم وابسته هستید روزی هزار بار نازش میکنی و اریا اریا میگی و بوسش میکنی
عاشق بابامی و روزی هزار بار میگی بریم بابا احمد وقتی هم میریم اونجا یا 2 روز میمونی یا به زور میاریمت....
همه نوع خرابکاری بلدی تلوزیون جدیدمون و اب پاشیدی و سوزوندی و چقدر بابا ناراحت شد و حرص خورد ... پی اس پی اریامهر و پرت کردی و شکست و دیگه درست نشد ... با چکش زدی رو گوشی مبایل بابا و ال سی دیش شکست و بابا کلی غصه خورد ... سقف ماشینمو با مازیک خط خطی کردی نمیره .... 2 تا از سوییچ ماشین بابا رو گم کردی هر چی گشتیم نبود که نبود...تو ویترینمون هیچی نمونده خدا بخواد همه رو یکی یکی شکوندی هر چی هم خراب میشه میگی بابا پیش پیش دوروست یعنی بابا پیچ گوشتی میاره درستش میکنه ماشالله به این همه شیطنت که در توی نیم وجبی جمع شده
بازم خدا رو شکر منکه عاشقتونم تا ابد